مهارت بعدی که میخوایم در موردش صحبت کنیم، مهارت تصمیمگیری هستش. ما هر روز، از صبح که پامیشیم تا شب که به رخت خواب برگردیم، در حال گرفتن بیشمار تصمیم برای هر کار و فعالیتی هستیم، مثلا اینکه چه ساعتی از خواب بیدار بشم، چه ساعتی بخوابم، وقتی بیدار شدم اول ورزش کنم یا صبحانه بخورم، اصلا صبحانه چی بخورم و … همچنین گرفتن تصمیمهای بزرگتر مثل چه شغلی رو انتخاب کنم، با کدوم شرکت کار کنم، کدوم دانشگاه برم، کدوم شهر زندگی کنم و … خیلی تصمیمهای بزرگ دیگه که اگر درست و به موقع انجام نشه میتونه مسیر زندگی ما رو تغییر بده. بنابراین خیلی مهمه که ما این مهارت رو بهتر و بیشتر بشناسیم تا بتونیم درست ازش استفاده کنیم:
تعریف:
پس اول باید یه تعریفی از این مهارت داشته باشیم، به صورت ساده اگه بخوام بگم، تصمیمگیری به معنای ارزیابی و انتخاب بین دو یا چند گزینهی موجود هستش. این مهارت به ما کمک میکنه تا در مواقع مختلف، توانایی انتخاب بهترین گزینه رو داشته باشیم و تصمیمات منطقی و قابل قبولی بگیریم.
سیستم های تصمیم گیری براساس تعریف دنیل کانمن:
حالا بهتره که در قدم اول بیشتر با نحوه تصمیمگیری مغزمون آشنا بشیم. دنیل کانمن نویسنده کتاب تفکر سریع و کُند در این کتاب به صورت کامل درباره سیستمهای تصمیمگیری و اقداماتشون توضیح داده. طبق گفتههای کانمن، ما در رفتارها و تصمیمگیریهامون از دو سیستم متفاوت به عنوان سیستمهای ۱ و ۲ استفاده میکنیم. حالا هر کدوم از این سیستمها چی هستن و چطوری کار میکنن؟
-
سیستم ۱، سیستم تصمیمگیری ما بر اساس احساس و به صورت ناخودآگاهه که اتفاقا خیلی سریعتر از سیستم ۲ هم عمل میکنه و بیشتر تصمیمات ما هم از این دست هستن. در این سیستم ما برای تصمیمگیری نیاز به اطلاعات و دادههای زیادی نداریم و ذهنمون بر اساس نیازهای آنی و تجربیات گذشته به صورت ناخودآگاه تصمیمگیری میکنه، به طور مثال وقتی توی یک رستوران سلف سرویس یک غذا رو انتخاب میکنیم، داریم از این سیستم استفاده میکنیم. البته سیستم ۱ مستعد آلوده شدن به خطاهای شناختی هستش که جلوتر درباره اونها بیشتر توضیح میدیم.
-
سیستم ۲، بر اساس منطق و به صورت تحلیلی و خودآگاه رفتار میکنه و عملکرد اون در مقایسه با سیستم ۱ خیلی کندتره و تا زمانی که موقعیت غیرمنتظرهای پیش نیاد یا پاسخهای سیستم ۱ راضیکننده باشه، سیستم ۲ به صورت پیشفرض روی حالت استراحت هستش، یعنی معمولا ما زمانی که برای تصمیمگیری نیاز به تحلیل و بررسی بیشتر داشته باشیم، از این سیستم استفاده میکینم. مثلا وقتی میخوایم یه گوشی تلفن همراه جدید بخریم. برای گرفتن این تصمیم ما از این سیستم استفاده میکنیم و برای اینکار هم اول تمام ویژگیهای گوشیهای مختلف رو بررسی و باهم مقایسه میکنیم، شرایط مالیمون رو در نظر میگیریم و بعد با افرادی که قبلا از اون گوشی استفاده کردن و متخصصین مشورت میکنیم تا نهایتا گوشی مورد نظرمون رو انتخاب کنیم.
پس میشه گفت سیستم ۱ به ما کمک میکنه تصمیمهای لحظهای و سادهتر رو بگیریم و سیستم ۲ توی گرفتن تصمیمهای سختتر و مهمتر بهمون کمک میکنه و ما از هر دوی این سیستمها در تصمیمگیریهامون استفاده میکنیم. اما خیلی اوقات پیش میاد که ما تصمیماتمون رو بر اساس سیستم ۱ میگیریم ولی به کمک سیستم ۲ تلاش میکنیم اونارو توجیه کنیم تا منطقی به نظر برسن.
روش درست تصمیم گیری:
خب حالا سوال اینه که اگه بخوایم درست تصمیم بگیریم باید چیکار کنیم؟
برای جواب دادن به این سوال بهتره یه روش چند مرحله ای رو بهتون معرفی کنم که میتونه خیلی در فرایند تصمیم گیری کمک کننده باشه. این روش ۵ مرحله داره که من یکی یکی اونارو براتون توضیح میدم.
مرحله اول، در این مرحله مسئله یا موقعیتی رو که میخوایم درباره ی اون تصمیم بگیریم رو مشخص میکنیم.
مثلا موضوع من برای تصمیم گیری اینه که کدوم کشور رو برای مهاجرت انتخاب کنم؟ یا توی کدوم رشته یا دانشگاه میخوام ادامه تحصیل بدم؟ وقتی مسئله مشخص میشه تقریبا میشه گفت ما نصف راه حل اون رو طی کردیم. پس این مرحله خیلی به ما کمک میکنه تا تمام تمرکزمون رو روی موضوع اصلی که باید براش تصمیمگیری کنیم بذاریم و درگیر مسائل حاشیه ای نشیم.
توی مرحله دوم سعی میکنیم با کمک روش طوفان فکری که در مهارت حل مسئله توضیح دادیم، راه حل های بیشتری رو برای موضوع مورد نظرمون پیدا کنیم. هر تعداد راه حلی که پیدا کنیم خوبه، هر چی راه حل های بیشتری داشته باشیم بهتر میتونیم از جوانب مختلف اون تصمیم رو بررسی کنیم و در نتیجه دید وسیعتری نسبت به موضوعمون داریم.
بعد از اینکه راه حل ها رو پیدا کردیم وارد مرحله سوم تصمیم گیری میشیم که در اون باید برای هر راه حل مرتبطی که پیدا کردیم مزایا و معایبشون رو مورد بررسی قرار بدیم و اونا رو ارزیابی کنیم. برای این کار میتونیم در قدم اول یه لیست از گزینه هایی که داریم تهیه کنیم و با توجه به موضوعی که قراره براش تصمیم گیری کنیم یه چک لیست ارزش ها هم داشته باشیم، یعنی اینکه بدونیم در مورد اون موضوع چه چیزهایی هستن که برای ما در اولویت بالاتری هستن یا مهمترن و چه چیزهایی کم اهمیت ترن.
طبق این چک لیست برای هر کدوم از ارزش ها به نسبت اهمیتش وزنی رو از ۱ تا ۵ اختصاص میدیم. و بعد این ارزش ها رو در مورد هر کدوم از گزینه هایی که مشخص کرده بودیم، تعیین میکنیم. اینطوری میتونیم یه جدول داشته باشیم که هر راه حل رو به نسبت ارزش هایی که برامون مهم هستن بررسی کرده و با کمک اون میتونیم هر راه حلی که نمره بیشتری داره رو انتخاب کنیم.
نمونه ای از این جدول رو در صفحه اینستاگرام پادکست قرار میدیم تا بیشتر باهاش آشنا بشین، حتما بهش سر بزنین.
تا اینجا و توی سه مرحله قبلی یاد گرفتیم که اول موضوعمون رو مشخص کنیم بعد هر تعداد راه حلی که میتونیم براش پیدا کنیم و بعد هر کدوم از راه ها رو طبق ارزشهایی که مد نظرمون هستن، ارزیابی کنیم.
بعد از انجام این کارها میرسیم به مرحله چهارم. توی این مرحله باید با درنظر گرفتن شرایط موجود و با توجه به موضوع تصمیم گیری و همچنین براساس بررسی هایی که توی مراحل قبلی انجام دادیم، گزینه مناسبتر رو انتخاب و طبق اون عمل کنیم.
یادتون نره که اینجا آخر کار نیست و لازمه که بعد از اجرای تصمیمتون هم در مرحله پنجم و آخر، حتما اونو و اثراتش رو بررسی و ارزیابی کنین. این کار بهتون کمک میکنه تا در آینده فرایند تصمیم گیری رو بهتر طی کنین و همچنین از تصمیماتتون تجربه ای کسب کنین که میتونه از به وجود اومدن مشکلات مشابه در تصمیم گیری های بعدی جلوگیری کنه و بهتون کمک کنه تا نکات مثبت اون رو به کار ببرین. اینطوری نهایتا میتونین هر روز تصمیمات بهتری از قبل بگیرین.
۵ خطای شناختی در تصمیم گیری:
حالا بریم سراغ خطاهای شناختی!
در مقالهای که از جیمز کلییر نویسنده کتاب عادت های اتمی در کتاب جدیدش به عنوان “قدرت شروع ناقص” منتشر شده به ۵ خطای شناختی که در روند تصمیم گیری های ما تاثیر میذارن اشاره شده که این ۵ خطا به ترتیب سوگیری بازماندگی، ضررگریزی، راه حل دم دست، لنگرگیری و سوگیری تایید هستن، که الان میخوام این خطاها و اثراتشون روی تصمیم گیری هامون رو براتون با مثال توضیح بدم.
-
سوگیری بازماندگی:
اولین خطایی که میخوام در موردش صحبت کنم خطای سوگیری بازماندگی هستش، یعنی اینکه ما معمولا تمایل داریم روی برنده های حوزه ای خاص تمرکز کنیم و سعی میکنیم ازشون یاد بگیریم، اما بازنده هایی که دارن از همین روش استفاده میکنن رو کاملا فراموش میکنیم.
مثلا معمولا میگن آدمهای موفق مثل بیل گیتس و مارک زاکربرگ چون درس و مدرسه و دانشگاه رو ول کردن و روی پروژهشون کار کردن و کارآفرین شدن، موفق شدن! پس برای موفقیت نیازی به درس خوندن و دانشگاه رفتن نیست. اینم میتونه درست باشه ولی خب خیلیای دیگه هم هستن که درس خوندن و دانشگاه رفتن و موفق شدن یا درس نخوندن و موفق نشدن. لزوما این گزاره نمیتونه برای همه جواب بده چون یه تعداد زیادی از آدما از جامعه مورد بررسیش حذف شدن یا نادیده گرفته شدن.
برای موفقیت، یک راه مشخص که همه بتونن برن وجود نداره و اگر یک راه برای یکی جواب داده لزوما برای بقیه هم جواب نمیده چون صورت مسئله برای هر کسی متفاوته! نقشه راه رسیدن به موفقیت برای هر کسی از یه مسیری میره و برای همه شامل یه نوع پستی و بلندی و مشکل نیست. چون آدما و اهداف و خواستهها و استعدادهاشون و حتی شرایطشون باهم فرق میکنه. نمیشه یه نسخه رو برای همه پیچید و ازش نتیجه گرفت. پس بهتره قبل از اعتماد و پذیرفتن این مدل گزارهها اونارو و نقاط مخالفشون و سایر جوانب رو درست بررسی کنیم، تا به نتیجه درستی برسیم.
-
ضررگریزی:
خطای بعدی که میخوام بهش اشاره کنم خطای ضررگریزی هستش، ما معمولا جلوگیری از ضرر رو به کسب منفعت ترجیح میدیم. مثلا اگر ۱ میلیون به درآمد این ماهمون اضافه بشه ممکنه یکم خوشحال بشیم ولی اگه همین ۱ میلیون از درآمدمون کم بشه خیلی ناراحت میشیم.
واکنش هامون به هر دو اتفاق درسته ولی شدتشون باهم خیلی متفاوته. برای همین ما بیشتر اوقات به حفظ داشته هامون بیشتر از اضافه کردن اونا تمایل داریم و اهمیت میدیم. کلا اثر از دست دادن چیزی که داریم روی ذهن ما خیلی شدیدتر از چیزیه که به دست میاریم. ممکنه زود چیزی که به دست میاریم برامون عادی بشه ولی چیزی که از دست میدیم تا مدتها توی ذهنمون میمونه.
-
راه حل دم دست:
خطای سوم خطای راه حل دم دست هستش که ذهن ما معمولا مرتکب این اشتباه میشه و فکر میکنه مثال هایی که بیشتر به ذهن خطور میکنن، مهمترین و رایج ترین مثال ها هستن.
مثلا براساس تحقیقی که استیون پینکر در دانشگاه هاروارد انجام داده، ما در برهه ای از تاریخ زندگی میکنیم که خشونت به کمترین میزان خودش رسیده. یعنی تعداد جنگها و قتلها و سایر اعمال خشونت آمیز خیلی کمتر از گذشته شده. خیلیا که اینو میشنون شوکه میشن و بعضیا هم حتی اینو باور نمیکنن. میگن اگه خشونت از قبل کمتر شده پس چرا هر روز اخبار مربوط به جنگ و سایر فجایع و جنایات مختلف رو میشنویم؟
باید در جواب این افراد بگیم که درسته در دورهای از تاریخ قرار داریم که آمار خشونت از قبل کمتر شده اما به لطف پیشرفت فناوری و دسترسی همه افراد جامعه به انواع اخبار و منابع خبری به صورت آنلاین و همچنین وجود خبرگزاری هایی که به دنبال توجه مردم هستند تا تعداد مخاطب و به تبع اون درآمد خودشون رو افزایش بدن، بیشتر از قبل در معرض انواع اخبار منفی و فجایع و اتفاقات دردناک و خشونت آمیز قرار میگیریم.
به همین دلیل فکر میکنیم که اتفاقا خشونت کم که نشده هیچ بیشتر هم شده. در صورتی که طبق تحقیقات این آمار غلط هستش.
همینجا میخوام به کتاب واقعیت Factfullness از هانس رزلینگ اشاره کنم که این موضوع و خیلی موارد دیگه رو به صورت کامل در کتابش بررسی کرده، اگه مایل بودین بیشتر در این رابطه بدونین میتونین این کتاب رو مطالعه کنین.
-
لنگرگیری:
خطای چهارم خطای لنگرگیری هستش که میشه گفت این خطا بیشتر در بازاریابی و فروش محصولات به مردم کاربرد داره و همینطور در قیمت گذاری ازش استفاده میشه. چون معمولا این خطا به شرکتها کمک میکنه تا میزان فروششون رو بالا ببرن!
به طور مثال فرض کنین شما برای خرید یک ساعت به فروشگاهی میرین و اولین ساعتی که برای شما میارن ساعتی به قیمت ۲۰ میلیون تومان هستش و بعد با یک ساعت به قیمت ۵ میلیون تومان مواجه میشین که خب در مقایسه با ساعت اول خیلی قیمت مناسبتری داره، ولی اگر قبل از دیدن ساعت ۲۰ میلیونی این ساعت رو میدیدین شاید با خودتون فکر میکردین که چقدر قیمتش زیاده و انقدر نمیخواین برای یک ساعت هزینه کنین!
به این حالت و اتفاقی که در ذهن شما میفته میگیم خطای لنگرگیری، چون ذهن شما در قیمت ساعت اولی لنگر گرفته و فکر میکنه که قیمت ساعت ۵ میلیونی به نسبت اون مناسبه.
-
سوگیری تایید:
خطای پنجم خطای سوگیری تایید هستش، یعنی اینکه ما معمولا به جستجو و جانبداری از اطلاعاتی که باورهامون اونارو تایید میکنن تمایل داریم و اطلاعاتی که با باورهامون تناقض دارن رو نادیده یا دستکم میگیریم.
مثلا اگه من باور داشته باشم که آدم تنبل و بی استعدادی هستم، همش دنبال شواهدی میگردم که این باور رو به من اثبات کنه در صورتی که شاید در واقعیت اتفاقا آدم پرتلاش و با استعدادی باشم و فقط هنوز موفق نشدم اون زمینه رو پیدا کنم یا هنوز فرصت کشف بیشتر خودم و استعدادهام رو نداشتم.
در نتیجه شواهدی که عکس این باور رو به من نشون بدن رو نادیده میگیرم و هر روز با این فکر و باور غلط، بیشتر به خودمو عزت نفس و اعتماد به نفسم آسیب میزنم و نهایتا کاری رو میکنم یا تصمیمی رو میگیرم که برای من مناسب نیست و میتونه حتی برام مشکل هم ایجاد کنه.
راهکار مقابله با این خطاها:
خب حالا که با این ۵ خطای شناختی آشنا شدیم، دیگه وقتشه که بریم سراغ راهکار مقابله باهاشون.
عملکرد ذهن ما خیلی پیچیدهست و شناخت ما از ذهنمون کافی نیست. بنابراین خیلی ممکنه که ذهن ما به صورت ناخودآگاه دچار این خطاها بشه و ما متوجه نشیم. به همین دلیل بهتره که با پذیرش اینکه این خطاها وجود دارن، شناخت بیشتر هر کدومشون و با کمک مراقبه و مدیتیشن روزانه، آگاهیمون رو نسبت به خودمون و ذهنمون افزایش بدیم.
خودآگاهی و حضور در لحظه حال میتونه به هوشیاری ما نسبت به این خطاها کمک کنه تا کمتر در دامشون بیفتیم و بتونیم تصمیمات بهتری رو علیرغم این خطاها بگیریم. همچنین توصیه میکنم قبل از هر کاری، اول از منابع مطمئن اطلاعاتمون رو جمع آوری کنیم و بعد با در نظر گرفتن همه جوانب و بررسی اونا به صورت کامل، اقدام به تصمیم گیری کنیم.
خستگی تصمیم گیری:
موضوع دیگهای که باید بهش اشاره کنم خستگی تصمیم گیری هستش. خب خستگی تصمیم گیری چیه و به چه دلایلی اتفاق میفته؟ علائمش چیه و چطوری باید از پسش بربیایم؟
خستگی تصمیم گیری وقتی اتفاق میفته که ما به دلایلی مثل استرس، ضعف سلامت روان و خستگی یا فرسودگی عمومی، تواناییمون در تصمیم گیری مختل میشه، یعنی اینکه یا تصمیمات بدی میگیریم یا فلج هستیم و نمیتونیم انتخاب کنیم، که اغلب میشه اون رو نتیجه ی تصمیم گیری زیاد و پر تکرار دونست.
خب حالا ما از کجا بفهمیم که دچار خستگی در تصمیمگیری شدیم؟
مثلا وقتی که نمیتونیم روی موضوعی تمرکز کنیم یا وقتی که نمیتونیم احساساتمون رو کنترل کنیم. یا وقتیکه زیاد اهمالکاری میکنیم. یا وقتیکه برای تصمیم های کوچیکی که قراره بگیریم زمان زیادی میذاریم و در نهایت هم از تصمیمی که میگیریم راضی نیستیم. یا وقتی احساس غرق شدن میکنیم و به صورت تکانشی یعنی یهویی و بدون اراده عمل میکنیم، همه اینا یعنی اینکه دچار خستگی تصمیمگیری شدیم.
۱۰راهکار مقابله با خستگی تصمیم گیری:
خب حالا که میدونیم خستگی تصمیم گیری چیه و چرا اتفاق میفته و چه زمانی ما دچارش میشیم، باید برای مقابله باهاش چیکار کنیم؟ برای مقابله با این موضوع میخوام ۹ تا راهکار بهتون پیشنهاد بدم: برای مثال؛
-
سعی کنین تصمیمات مهم خودتون رو در اوایل روز که انرژی ذهنی نسبتا بیشتری دارین، بگیرین و تصمیمات راحتتر رو برای اواخر روز بذارین.
-
شب قبل، برای روز بعد خودتون برنامهریزی کنین تا در طول روز طبق اون برنامه پیش برین و کمتر نیاز به گرفتن تصمیم برای انجام کارهاتون داشته باشین.
-
انتخاب رو از بعضی عناصر زندگیتون حذف کنین. برای مثال استیو جابز همیشه یک مدل لباس میپوشید تا یک تصمیم کمتر برای گرفتن در روز داشته باشد. یعنی میتونیم بعضی چیزهارو به صورت خودکار انجام بدیم، البته اگر به خودمون اجازه بدیم که همه چیز عالی نباشه! یعنی کمالگراییمون رو بتونیم کنترل کنیم.
-
گاهی لازم نیست که همه تصمیمات رو ما خودمون شخصا بگیریم، در اینجور مواقع بهتره که در تصمیم گیری تفویض اختیار کنیم، یعنی گرفتن بعضی تصمیمات رو به عهده بقیه بذاریم.
-
خواب رو در اولویت بذارین. تحقیقات نشون میده که ما در اوایل روز زمان بیشتری رو برای تصمیمگیری هامون و بهتر انجام دادن اون صرف میکنیم. همچنین تحقیقات دیگه ای نشون میده که افرادی که کمتر میخوابن نه تنها در کنترل تکانه و تنظیم هیجان های خودشون ضعیف عمل میکنن بلکه این روی خلق و خوی اونا هم تاثیر منفی میذاره. اگه در مرحلهای از زندگیتون هستین که باید تصمیمهای مهم و زیادی رو بگیرین، بهتره که برای داشتن یک خواب خوب شبانه بیشتر تلاش کنین چون خواب خوب ممکنه به محافظت در برابر خستگی تصمیمگیری بهتون کمک کنه.
-
ورزش کنین. احتمالاً شنیدین که ورزش برای مغز مفیده، به خصوص هرچی سن بالاتر میره. اما آیا میدونستین که میتونه به شما در تصمیمگیری بهتر هم کمک کنه؟ مطالعه ای در مجله British Journal of Sports Medicine نشون داد که اگه هر نیم ساعت همراه با ۳۰ دقیقه ورزش با شدت متوسط یه استراحت ۳ دقیقه ای به صورت پیاده روی داشته باشیم، میتونه به عملکرد اجراییمون بهبود ببخشه. اگه این مقدار برای شما زیاد به نظر میرسه، نگران نباشین: انجام هر ورزشی بهتر از ورزش نکردنه و پیاده روی برای هر مدت زمانی میتونه برای سلامت روان کلی شما معجزه کنه!
-
استرس رو مدیریت کنین. اگه مدیریت استرس رو به بخشی از برنامه روزانه تون تبدیل کنین، میتونه به داشتن اعتماد به نفس بیشتر و کم شدن استرستون زمانی که لازمه تصمیم های سخت و دشوار بگیرین، کمک کنه.
-
مورد بعدی که میتونه در مقابله با خستگی تصمیمگیری کمک کنه اینه که برای خودمراقبتی وقت بذارین. مراقبت از سلامت روانی و رفاه خودمون، خودخواهانه نیست. اگه برای خودتون اهمیتی قائل نباشین، نمیتونین کاری رو که برای کمک به دیگران لازمه، انجام بدین. داشتن یک روتین خودمراقبتی میتونه از خستگی تصمیمگیری جلوگیری کنه – و حتی اگه اتفاق بیفته هم میتونه مدیریت اونو آسونتر کنه. اگه میخواین بدونین که روتین خودمراقبتی چیه، بهتون پیشنهاد میکنم که به مطلبی که در این مورد توی صفحه اینستاگراممون گذاشتیم یه سر بزنین. میتونه براتون مفید باشه و در این زمینه بهتون کمک کنه.
-
زمان استراحت رو در روزتون بسازین. چطوری این کارو بکنیم؟؟ معمولا ما روزانه انقدر شلوغیم و میخوایم به کارهای بیشتری برسیم که گاهی حتی یادمون میره، باید استراحت هم داشته باشیم. استراحتی که توی اون به مغزمون زمان بدیم تا هیچ کاری نکنه و به چیزی نخواد فکر کنه! برای همین حتما حواستون به این استراحت ها باشه. لازم نیست خیلی طولانی باشه ولی لازمه که بین کارها به صورت منظم حداقل چند دقیقه ای به مغزتون استراحت بدین، این کار میتونه به داشتن عملکرد بهتر توی انجام کارها و تصمیم گیری هاتون بهتون کمک کنه.پس داشتن استراحت بین کارهاتون رو حتما جدی بگیرین! این استراحت میتونه ۲۰ دقیقه مدیتیشن، تماشای تلویزیون در زمان صرف ناهار یا حتی یه چرت کوتاه ۲۰ دقیقهای باشه که به مغز شما کمک میکنه تا تجدید قوا کنه و برای انتخابهای سخت آماده بشه.
-
و مورد آخر که میتونه به جلوگیری از خستگی تصمیمگیری کمک کنه اینه که برنامهریزی کنین حتما در طول روز وعدههای غذایی و میانوعدههای به موقع و کافی همراه با آبرسانی مناسب داشته باشین.
۷ راهکار برای تقویت مهارت تصمیم گیری:
در نهایت حالا سوال اینه که چطوری میتونیم مهارت تصمیم گیریمون رو بهبود بدیم؟؟
برای این کار میخوام هفت تا راهکار براتون نام ببرم که به کمک اونا میتونین مهارت تصمیم گیریتون رو بهبود بدین!
-
راهکار اول! کمی فرهنگ و هنر را وارد زندگیتون کنین!
-
راهکار دوم! مهارتهای برنامهنویسی و زبان خودتون رو توسعه بدین.
-
راهکار سوم! با افراد در هر سنی معاشرت کنین.
-
راهکار چهارم! ورزش کنین.
-
راهکار پنجم! آشپزی رو امتحان کنین.
-
راهکار ششم! با هدف شرکت در رویدادهای مختلف در کامیونیتیهای متفاوت عضو بشین.
-
راهکار هفتم! مزایا و معایب تصمیمات خودتون رو یادداشت کنین.
در این مقاله ما در مورد یکی از مهارت های فکر کردن یعنی مهارت تصمیم گیری صحبت کردیم و گفتیم این مهارت چی هستش و چرا مهمه که ما این مهارت رو بشناسیم و درست ازش استفاده کنیم، با سیستم های مختلف تصمیم گیری و روش درست تصمیم گیری و انواع خطاهای شناختی و مفهوم خستگی تصمیم گیری هم آشنا شدیم و در آخر هم چند راهکار برای تقویت این مهارت در خودمون نام بردیم. خیلی ممنونیم که تا اینجا همراه ما بودین.